باورهای ما و طبیعت
بیگمان، بشر نخستین بیش از هرچیز با طبیعت و آنچه در پیرامون او وجود داشته، پیوند برقرار كرده است و همین پیوند ساده، نخستین اندیشههای مینوی-مذهبی او را قوام بخشیده است. انسان از همان روزهای نخستین زندگی احساس كرد كه در طبیعت بیجان، غریبوار رها شده است و از همین رو به گسترهی این باور گام نهاد كه جهانی برتر از این دنیای خاكی وجود دارد كه منزلگاه راستین آدمی بوده است. دلیل این ادعا در لوحههای سومری نیز دیده میشود كه سخن از رفتن به جهانهای دیگر است. آنگاه آدمی برای اینكه از رنج غربت خویش بكاهد، در دامان طبیعت به جستجوی چیزهایی پرداخت كه گمان میكرد آنها هم به دنیای دیگر بستگی دارند.
پرندگان، این پدیدههای زیبا كه با جنبندگی دلفریب خود به ژرفای آسمان پر میكشند، از همان روزگار كهن پیامآور شادیها یا نوحهگر سوگها شناختهشدهاند و بسی خانوادهها بودهاند كه درختی یا پرندهای ویژه را در زندگانی خود موجب خجستگی دانسته و بدان ارج نهادهاند. باور به فرخندگی سایهی همای و یا شومی بانگ جغد از همین رهگذر است كه در اندیشهی آدمیان شكل گرفته است.
در استورههای ایرانی هم به این باور برمیخوریم : ایزد بهرام در اوستا به پیكرهی باد، اسب، گاو نر، شتر، گراز، مرغ وارغن، قوچ و بز نر جلوهگر میشود. ردپای اینگونه توتمها را در افسانههای غیرایرانی نیز میتوان یافت.مانند وجود نام جانوران در ساختار نام بسیاری از قبیلههای عرب مانند بنیكلب، بنیثعلب، ذوالكلاغ و مانند آنها. در استورههای كهن هند نیز چون ریگودا، بسیاری از خدایان در پیكرهی پرندگان و گاه گیاهان جلوهگر میشوند.
سیمرغ نیز كه مرغی بوده است، درنا، شاهین، عقاب و یا غیر آنها در قلمرو فرهنگ و ادب ما نقشآفرینی بس پررنگ دارد. برجستهترین حضور سیمرغ را میتوان در سه زمینهی استوره، حماسه و عرفان در قلمرو فرهنگ و ادب ایران یافت.
اشتقاق واژهی سیمرغ
سیمرغ، مرغ داستانی شاهنامه در اوستا به صورت مِرِغوسَینَ آمده است. اوستا كهنترین كتابی است كه از سیمرغ نامبرده است و آن را مرغِ سین نامیده است. واژهی اوستایی مِرِغوسَینَ به این صورت دگرگونی یافته است كه جز نخست آن «مرغو» در زبان پهلوی به «مورو» و در فارسی دری به «مرغ» دگرگونه گشته و جز دوم آن «سَینَ» با اندكی دگرگونی در پهلوی به« سین» و در فارسی دری با برداشتن حرف«ن»، «سی» خوانده شده است. بنابراین میبینیم كه«سی» به هیچ روی نمایندهی عدد سی(٣٠) نیست* بلكه برگرفته از واژهی «سَینَ» اوستایی به معنای شاهین است.
نامهای دیگر سیمرغ كه در حكم نام مستعار او هستند و در فرهنگها آمده است عنقا و سیرنگ** را میتوان نام برد.
سیمرغ در اوستا
سیمرغ استورهای، همان است كه در اوستا و دیگر كتابهای دینی زرتشتی از آن سخن رفته است و در شاهنامه پرورندهی زال و پشتیبان خاندان اوست. این پرندهی شگفت كه هر یك از ویژگیهای آن نشانگر حقیقت و رمزی در جهان استوره است، همان است كه تا بالاترین قلهی ملكوت اوج میگیرد و مانند خدایان میگردد و حقیقت وجودی آن را به هیچ روی در زمین نمیتوان یافت.
سیمرغ در اوستا، یكی از پرندگان سپندینه(مقدس) آسمانی است كه به دیدار اهورامزدا میرود و همانند آدمیان از اهورامزدا دین میپذیرد و اهورامزدا برای بزرگداشت این پرندهی باشكوه سفارش میكند.
در كتاب اوستا نخست سیمرغ را در بهرامیشت(بخش ١٩ تا ٢١) مییابیم كه چنین آمده:
«به سوی او هفتمینبار، بهرام اهورا آفریده، در كالبد مرغ شاهین. شكار خود را از پایین(چنگالها٩ گرفته و از بالا(منقار) پاره میكند. در میان مرغكان تندترین ودر میان بلندپروازان سبكپروازترین. در میان جانداران تنها اوست كه خود را از تیر پران میرهاند. او یا هیچ كس دیگر. در تنگنای كوهها شهپر میگشاید كه بر قلهی كوهها و به درهها و رودها شهپر میساید. به بانگ مرغها گوش فرادهنده است- اینچنین بهرام درآمد.»
آشیان سیمرغ
از آنچه كه در اوستا آمده چنین برمیآید كه مرغ سَینَ، مرغی فراخبال و بسیار بزرگ است چنانكه در پرواز خود پهنای كوه را فرامیگیرد و لانهی او بر درختی در دریای «وروكش»(فراخكرت) قرار دارد و این درختی درمانبخش است و تخم همهی گیاهان در آن نهاده شدهاست. وروكش یا فراخكرت را میتوان همان دریای خزر دانست و از درختی كه در آن دریاست در متنهای پهلوی و پازند بیشتر سخن رفته و در كتاب مینوی خرد چنین آمده كه آشیان«سینمورو» بر درخت«هرویسپتخمه» یعنی«گونهگون تخمه» است كه آن را «جدبیش»(ضد گزند) میخوانند و هرگاه سینمورو از آن برخیزد، هزار شاخه از آن بروید و چون برنشیند هزار شاخه از آن بشكند و تخمهایش پراكنده شود.
در بند هفدهم«رشنیشت» دربارهی آشیان سیمرغ اشارهای است: «اگر تو هم ای رشن پاك، در بالای آن درخت سیمرغ كه در وسط دریای فراخكرت برپاست، آن درختی كه دارای داروهای نیك و داروهای موثر است و ان را «ویسپوبیش»(همه را درمانبخش) خوانند و در آن تخمهای همهی گیاهان نهاده شده است، ما تو را به یاری میخوانیم.»
در بخش نهم از فصل هشتم كتاب بندهشن، ویسپوبیش به صورت«هماك پزشك» یعنی، پزشك و دارو و درمان همه چیز، آمده است.
در بندهشن ویژگی درخت هماك پزشك چنین است:« درخت بسیار تخمه میان دریای فراخكرد رسته است و تخم همهی گیاهان درآن است… در ساقهی آن نُه كوه آفریده شده كه دارای ٩٩،٩٩٩ جوی است. نیمی از آبها در آن كوهها آفریده شده است. آب از آنجا از طریق آن جویها و گذرها به زمین هفت اقلیمی رود، به طوریكه تمام آب دریاهای زمین از آنجاست.»
در بخشهای سیوهفتم تا چهلودوم از فصل دوازدهم مینوی خرد، در پاسخ این پرسش كه سیمرغ كجا آشیان دارد، مینوی خرد چنین گفته است:« آشیان سیمرغ در درخت دوركنندهی غم بسیارتخمه است و هرگاه از آن برخیزد، هزار شاخه از آن درخت بروید و چون بنشیند، هزار شاخه از آن بشكند و تخم آن پراكنده شود و «چینامروش مرغ» نیز در آن نزدیكی مینشیند و كارش این است كه آن تخمههایی را كه از درخت بسیارتخمهی دوركنندهی غم فروریزد، او برچیند و آنجا كه تیشتر آب را میستاند، بپراكند تا تیشترآب را با همهی آن تخمها بستاند و با آن باران به جهان ببارد.»
ویژگیهای سیمرغ
در اوستا سیمرغ پرندهای انسانصفت است، همانگونه كه در شاهنامه و برخی كتابهای مذهبی زرتشتی سیمرغ به كل رنگ انسانی دارد. او چارهگر است، پزشك است، سخن میگوید، سپندینه و آسمانی است، با اهورامزدا دیدار میكند، پرهایش دارای چنان نیرویی است كه جادوی دشمنان دین را از بین میبرد و به دارندگان آن شكوه و نیروی فراوانمیبخشد. در میان مرغكان تندترین و در میان بلندپروازان، سبكپروازترین، فراخ بال و بسیار بزرگپیكرو…
برای پی بردن به سرچشمهی این ویژگیها باید از اوستا، دیرینهترین و استوارترین سند در دست دراینباره یاری جوییم.
پیش از این گفتیم كه بخش اصلی نام سیمرغ در اوستا« سینه» است و اینك باید بدانیم كه این نام دو بار در اوستا دربارهی انسان به كار برده شده: نخست در بخش ٩٧« فروردین یشت» به این نام برمیخوریم:« فروهر پاكدین سین پسر اَهوم ستوت را میستاییم؛ نخستین كسی كه با سد نفر پیرو در این زمین ظهور كرد.»
در بخش ١٢٦ فروردین یشت نیز از یك خانواده به نام سین و سه تن از افراد آن یاد شده ایت. همین شخصیت روحانی است كه به احتمال قوی در وجود سیمرغ افسانهای وارد شده و با آن آمیخته شده و شاید به همین دلیل، برخی از فرهنگهای فارسی سیمرغ را نام حكیم دانایی میدانستهاند. همچون در برهان قاطع چنین آمده است:« سیمرغ به معنای حكیمی است كه زال در خدمت او كسب كمال كرد.»
در نوشتههای پهلوی نیز به این نام برمیخوریم: در بند پنجم فصل ششم از كتاب دینكرد، آنجا كه از دستوران دین زرتشت سخن میگوید، دربارهی سین چنین آمده است كه سینه سد سال پس از آشكار شدن دین زرتشت زاده شد و دویست سال پس از آشكاری این دین درگذشت. او نخستین پیرو مزدیسناست كه سد سال زندگی كرد و با سد تن از یارانش به روی زمین آمد. در بند هفتم از فصل بیست و چهارم كتاب دینكرد، سینه از شاگردان زرتشت شناسانده شده است.
برای واشكافی و شناخت ویژگیهای انسانی سیمرغ، باید توجه داشت كه در روزگار كهن، موبدان در كنار كارهای روحانی و دینی، شغل پزشكی را نیز بر دوش داشتند. بازتاب همین امر است كه سیمرغ گاه زادن رودابه، دستوری میدهد تا موبدی را برای جراحی او فراخوانند و آنگاه، خود در این كار دشوار پزشكی شركت و نظارت كرده و گمان میرود كه ویژگیهای درمانگری كه در اوستا به پرهای مرغ « وارغن» نسبت داده شده و همچنین ویژگی درختی كه سیمرغ بر آن آشیان دارد و سرچشمهی داروهاست از همین شخصیت انسانی سین گرفته شده باشد.
از سوی دیگر نباید فراموش كرد كه تنی چند از پادشاهان استورهای ایران كه فرمانروایی مذهبی را نیز داشتند دركنار فرمانروایی، به كارهای پزشكی هم میپرداختند؛ مانند جمشید كه در كنار آموختن كارهایی اجتماعی و راه و رسم زندگی به مردم، پزشكی را نیزبه آنها یاد میداد.
پزشكی و درمان هر دردمند درِ تندرستی و راه گزند
همان رازها كرد نیز آشكار جهان را نیامد چُنو خواستار
شاهنامه
آمیختگی ویژگیهای انسان و پرندگان در استورههای غیرایرانی
مرغی اینگونه(چون سیمرغ) كه در اوستا از آن سخن رفته، هرچند وجود خارجی ندارد، اما میتواند نشانه و رمزی از معناهای دیگر باشد كه با رنگ تند استوره به این صورت نمایان شده است.
نگارهی شاهین یا عقاب در استورهها: در نزد قوم ژرمن(آریایی) عقاب نشانهی قدرت بوده ایرانیان و رومیان قدیم بر درفشهای خود نگارهی عقاب داشتهاند. در زمان هیتلر نیز نشانهی كشور آلمان عقاب بود(همان نقشی كه در تختجمشید دیده میشود) همینطور در شوروی پیش از انقلاب كمونیستی.
در استورههای هندی، همانندسازی خدایان با عقاب پیشینه دارد( اندرا و اگنی) و همچنین بزرگترین نماد در برزخ دانته عقاب است و در كمدی الهی دانته عقاب نشانهی نیرومندی بهشمار میرود و رمز بالا رفتن بهسوی آسمان و خورشید است. همچنین دانته، ویرژیل را نسبت به دیگر سرایندگان به عقاب همانند میكند. همچنین در استورههای یونان، عقاب مورد علاقهی زیوس است.
در مصر باستان، هوروس خداوند در دلتلی غربی به خدای شاهین معروف بودهاست. دردین مسیح، سه تن از نویسندگان انجیل دارای نشان حیوانند و از اینمیان یوحنا دارای نشان عقاب است.
نظریاتی دیگر دربارهی سیمرغ
كویاجی(جی. سی. كویاجی) نویسندهی كتاب آیینها و افسانههای ایران و چین باستان باور دارد كه سیمرغ تعبیری از درناست. او برای اثبات نظریهی خود، ویژگی و حالتهای سیمرغ و وارغن را در اوستا با ویژگیهای درنا در افسانههای چین برابر مینهد و میگوید:« در اساتیر چین پرندهای به نام سینهو بسیار مورد توجه است و نقشی معجزهآسا دارد و یان همان درناست» كویاجی داستانهایی را كه دربارهی درنا در چین نقل شده با آنچه در بهرامیشت آمده برابر مینهد و از همانندیهای آن دو آشكار میشود كه هر دو گردونهی پادشاهان را میكشند:«….گردونهی كاووس را با خود میكشد.» بند سی و نهم بهرامیشت
و در استورههای چین درناها نیز گردونهی یكی از شاهزادگان را. همانندی دیگر اینكه آنها هر دو قلهی كوهها را میپوشانند.
در بند چهل و یكم از بهرامیشت، مرغوسین قلهی كوهها را میپوشاند، بدانسان كه ابرها كوهها را فرا میگیرندو در داستانهای پهلوانی چنین آمده است كه درناها در یكی از جنگلها كوهی را با نیروی بسیار زیاد پروازشان تسخیر كردهاند.
كویاجی میگوید:« برخی از صفاتی كه در اوستا به مرغوسین و وارغن نسبت داده شده با صفاتی كه در افسانههای چین به قُقنس مربوط میدانند، قابل تطبیق است و میتوان برای تفسیر این عبارات در اوستا از صفات قُقنس یاری جست.»
بنا بر استورههای چین قنس آشیانهی خود را روی بام قصرهای بسیاری از شاهنشاهان چین میساخت و پرهایش تا اندازهای ارزشمند بود( مانند پرهای سیمرغ) كه شاهزاده جانك ـ گوتو، یكی از هشت جاویدان نامآور . پری از ققنوس را با خود همراه دارد.
دلیل دیگری كه همانندی این پرنده را با سیمرغ نشان میدهد موضوع پیدایش آناست. بنا بر افسانههای چین ققنوس ، این مرغ ایزدی، از پیوند آتش با «سیاِن» زاده شد و به احتمال قوی بین جز سین و سیاِن در استورههای ایران و چین همبستگی واژگانی وجود دارد.
سیمرغ و دیگر پرندگان در نوشتههای زرتشتی
در نوشتههای زرتشتی گاهی برخی از پرندگان از سویی با سیمرغ یكسان و یا گاه برتر شمرده شدهاند: در مینوی خرد « باز» به عنوان « رَد مرغان» و بهترین آنان دانسته شده و در بُندَهِشن، كَرِشفِت كه گونهای باز است، رد پرندگان شناسانده شده است.
در بخش(٢٣) گزیدههای زاداِسپَرَم، سیمرغ و كرشفت هر دو از دیگر مرغان برتر شمرده شدهاند. زیرا كه به زبان آدمیان از ایزدان دین پذیرفتهاند و به همین خاطر خداوند دربارهی ستودگی و پاسداری از آنان به زرتشت سفارش كرد و شگفتآور این است كه هر دو مرغ نماد این جهانی بهمن، یكی از امشاسپندان بهشمار رفتهاند. در بخش دیگر این كتاب ، سیمرغ و شبكور از جهت داشتن پستان و شیر دادن به بچگان خود و همچنین دارا بودن دهان و دندان، در یك ردیف قرار گرفتهاند و از این سویهها برتر از دیگر پرندگان شمرده شدهاند.
عمر سیمرغ (در كتاب عجایبالمخلوقات و غرایبالموجودات)
دربارهی عمر سیمرغ گفتهاند كه یك هزار و هفتسد سال میزید و پس از پانسد سال تخم میگذارد. پس از تخمگذاری سیمرغ پدر از جوجگان نگهدارسی میكند و سیمرغ مادر به شكار میپردازد…اما در اوستا و شاهنامه اشارهای به مدت عمر سیمرغ نشده است.
آیینهای خواندن سیمرغ
برای فراخواندن سیمرغ در شاهنامه آیینای بایسته است، از همه مهمتر سوزاندن بخور است. میدانیم كه در آیینهای زرتشتی هنگام برگزاری آیینهای مذهبی، بخور چوب بایسته است( به همراه نان و آب و شیر و میوه و گل و شاخه انار). به طور كلی، سوزاندن بخور هنگام برگزاری آیینهای مذهبی در نزد بسیاری از قومهای كهن رواج داشته استو هماكنون نیز كم و بیش جاری است. علت آن است كه موسیقی و بوی خوش هر دو در برانگیختن نیروی تخیل و تحریك اعصاب و ایجاد جو با صفا و حضور قلب، موثر است. در ایران پس از اسلام، در باور تودهی مردم چنین جای داشته كه بخور هرجا دود شود« دیو و شیاطین از آنجا میگریزند» . دود كردن اسفند و كندر نیز در زمان ما، بازماندهای از همان باور كهن است.
در شاهنامه میبینیم كه زال برای خواندن سیمرغ پری را كه سیمرغ به او داده آتش میزند و در فرامرزنامه نیز این كردار وجود دارد.
پینوشت:
*سیمرغ هیچ پیوندی از نظر گفتاری و معنایی با عدد سی(٣٠) ندارد و این شیخ عطار است كه برای نخستین بار این جناس را بكار میگیرد.
**سیرنگ، لغت فرس اسدی، تصحیح دبیرسیاقی، ص١٠٩.
همه عالم ز فتوح تو نگارین همچو آگنده به صد رنگ نگارین سیرنگ «فرخی»