امیری كریم الطبع (:بخشنده) را لكنتی در زبان بود كه برخی كلمات مكرر كردی. احولی (:كسی بیماری دوبینی دارد) را صیت (:آوازه) كرامت او به گوش رسید. به مسئلت (:خواهش) پیش رفت كه اگر در حق من نعمتی مقرر شود، شكر و حقگزاری من مكرر شود. چه یك نعمت را دو پندارم و هر یكی را شكری گزارم.
به هر كس نعمتی گرزان فرستی
كه یك ره شكر احسان تو گوید
پس اخول به كه او هر نعمتی را
دو بیند شكر احسانت دو گوید
آوردهاند كه امیر را از آن خوش امد. با خادم گفت كه: سائل را ده ده دینار بده. خادم ازین معنی غافل بود كه آن نوع سخن گفتن عادی امیر است. سائل را صد دینار داد. لاجرم اخول را از غرایب آن حال انبساطی (:خشنودی) تمام بر دل طاری (:حكمفرما) شد و این سخنش بر زبان جاری كه زهی حكیم علیالاطلاق (:خداوند) كه یك عمر امیری را لكنت دهد تا روزی فقیری را مكنت دهد.
دوسال تلخ نشاند شراب را در خم
كه عیش دلشده وقتی از آن شود شیرین
چه گنجها كه نهد زیر خاك روزی
به التفات وی از مسكنت رهد مسكین
شنیدم وقتی احول این سخن بر زبان آورد كه آنچه من در چشم دارم فلان امیر بر زبان دارد، یعنی من دو بینم و او دو گوید، لیكن این سخن درباره من موجب قدحست (:نكوهش) و در حق او موجب مدح. صاحبدلی حاضر بود. تبسمی كرد كه اگر امیر به ضرب و طعن تو زبان میگشود، معلوم میشد كه دو گویی نیز عیب است. چه در آن وقت به جای ده دشنام، صد دشنام میشنیدی و به جای یك ضربت ده ضربت میچشیدی. پس آنچه مدحست سخاوتست نه لكنت.