لوگو امرداد

شهریاری، رمز رستگاری

شهریاری، رمز رستگاریدر دین زرتشتی، فروزه‌ی توانایی یا شهریاری، یکی از امشاسپندان بوده و حلقه‌ای از حلقه‌های شش‌گانه تكامل می‌باشد. انسان های شهریار و توانمند ، همواره منافع جمع را به خواست های درونی خویش ترجیح می‌دهند. اما به راستی نشانه‌ی تشخیص انسان های مسلط بر خویش(شهریار) و دیگران در چیست؟

فروزه‌ی توانایی یا شهریاری، در دین زرتشتی یکی از امشاسپندان است. بنابر باور اشوزرتشت، انسان به‌جز در برخی صفت ها مانند آفریدگاری و بی زمانی و … که ویژه ی اهورامزداست، می تواند در شش صفت خداگونه گردد و هرفردی باید در جهت انسان سازی خود به پرورش این شش فروزه در خود بیاندیشد.

این شش صفت عبارتند از: وهومن(نیک اندیشی) –  اشا(راستی) – خشثرا (توانایی) –  آرمئیتی(مهرورزی) –هئوروتات(رسایی) و امرتات(بی مرگی) .

این صفت ها را می توان حلقه های زنجیر تکامل انسانی دانست که نبود حتا یکی، باعث نقص و کاستی در انسان متکامل خواهد بود.

فروزه ی توانایی در گاتها بیشتر به صورت خَشثرا، خَشثرَم، و خَشثرَهیا آمده است. این واژه ها در اوستای پسین به خشثروئیریه تبدیل شده که در فارسی به واژه ی شهریور یا شهریاری تغییرشکل یافته است.

اما به راستی شهریاری یا توانایی به چه معنی و مفهوم است و دانستن و پرورش این نیرو چه اثری در زندگی فردی و اجتماعی افراد دارد؟

به یاد دارم در دوران کودکی با هم کلاس خود بر سر موضوعی مشاجره نموده و به زد و خورد پرداختیم و با حالتی آشفته و زخمی به خانه بازگشتم، درآن هنگام پدرم بدون اینکه از علت مشاجره و چندوچون آن بپرسد، با دست و به حالت نوازش به پشتم زد و با لبخند جمله‌ای گفت که آن را پس از سال ها به یاد دارم و آن اینکه «برو قوی شو، ای فرزند که در قانون طبیعت ضعیف، پایمال می‌‌شود. »

گرچه این جمله را بارها شنیده ایم، اما توجه به آن دو نکته را که نگرش و جهان بینی ویژه ای را ایجاد می کند متذکر می‌شود:

نخست آن که طبیعت یا نظام هستی را قانونی است و دیگر آن که برای حفظ بقا و زندگی در این نظام چاره ای جز شناخت این قانون و کسب توانمندی در راستای آن وجود ندارد. به عنوان نمونه، هم اكنون،  قانون زندگی و بقا در غرب وحشی با هفت تیرکش های حرفه ای‌اش، با قانون زندگی و بقا در دانشگاه  هاروارد متفاوت است . به عبارت بهتر به دست‌آوردن مهارت و توانمندی در جهت حفظ بقا در جایی سریع‌تر کشیدن هفت تیر ، و در جا و زمانی دیگر، ارایه  تز علمی برتر است.

پس کسب توانمندی در جهت حفظ بقا بسته به شرایط مکان و زمان متفاوت است.

اما انسان به حکم انسان بودنش، تنها به حفظ بقا و کسب نیازهای نخستین زندگی خود نمی اندیشد، که البته اگر چنین باشد با چارپایان و سایر جانداران تفاوتی ندارد، چرا که حیوانات نیز از این  نیرو برخوردارند و به هنگام خطر از خود نگهداری می‌نمایند.

انسان در زندگی و در برخوردهای اجتماعی خود، با افراد دیگر به دریافت ارزش‌هایی می اندیشد تا بتواند شادی و آرامش و آسودگی را برای خود و اطرافیانش به ارمغان آورد و البته اینجاست که انسان حقیقی بودن، دشوار می نماید.

آنجا که پوریای ولی در عین توانمندی ، برروی خواهش های نفسانی خود پاگذاشته و خود را بر زمین می زند تا دل مادری شاد گردد، تمامی قانون‌های طبیعی درهم شکسته می شود تا قانونی بر زمین حاکم گردد که همانا، شاد نمودن و کسب آرامش و آسودگی جهانیان است.

سخن از خواهش‌های نفسانی به میان آمد و این سوال پیش می آید: که اگر انسان موجودی خودپسند و خویشتن دوست و در پی خواهش‌های درونی خود نبود، آیا می توانست در پی کسب زندگی بهتر برای خود باشد و آیا در چنین صورتی جهان به سمت آبادانی پیش می‌رفت؟

به راستی پیام اشوزرتشت در این مورد بسیار آموزنده است. اشوزرتشت باور دارد؛ که تمامی خواهش‌های درونی انسان نیک و ستودنی است و تا زمانی که این خواهش‌ها بیش از اندازه به کار گرفته نشوند وبه عبارتی دیگر به شكل« دیو» درنیایند، قابل ستایش و برای برقراری تعادل و ماندگاری در نظام هستی لازم هستند.

اینجاست که کسب درآمد و ثروت اندوزی، خواهش‌های درونی و فطری و حتا کسب علم و دانش اندوزی هم چارچوب ویژه‌ی خود را پیدا می کند و پرداختن بیش از اندازه به هر یک از آن ها ، به شكل دیو نفسانی درمی آیند.

انسانِ شهریار، کسی است که بتواند این خواهش‌ها را به کنترل و اراده‌ی خویش درآورد تا زمینه‌ی بهتر زیستن را برای خود و دیگران فراهم کند. اما به راستی نشانه‌ی تشخیص انسان های مسلط بر خویش(شهریار) و دیگران در چیست؟

نگارنده، سخت بر این باور است که نخست، همه‌ی انسانها، درحالت عادی و خوب ، فرشته خو و نیکوسیرتند وهنگامی که شرایط به سختی گرایید، در آن زمان است، که عیار انسان ها مشخص می گردد و مرد و نامرد از هم تمییز داده می شود.

دودیگر آنکه شرایطی برای انجام عملی نفسانی به وجود آید و فرد در شرایط ویژه‌ای  قرار بگیرد، در آن هنگام نیز انسان های مسلط بر خویش خواست جمع را بر خواست خویش برتر می‌داند.

 بی سبب نیست در شاهنامه ی حکیم طوس، که سراسر روایت پهلوانی و شهریاری و برخورد میان خواهش های درون و خواست مردم است و سراسر، آکنده از لحظه‌هایی است که انسان را بر سر دوراهی های زندگی به ژرف‌نگری و خردورزی وامی دارد: هنگامی که رستم در گذر از هفت خوان به دیو سپید می رسد، نخست او را از خواب بیدار می کند و سپس او را به مبارزه می‌خواند. در بسیاری از افراد این دیو سپید که نمادی از خواهش‌های درونی و نفسانی مهارنشده ی  انسان است، كه تا به‌ حال بیدار نشده است.

 بنابراین هر کسی با یک دیو خفته می تواند مبارزه کند. هنرِ شیرزنان و مردانِ مرد ، مبارزه با دیوِ هوشیار و بیدارِ درون است و بی جهت نیست که در اوستا از این دیو با« هزارگوش» و «بَیورِ چشم» یاد شده است.

اما از زوایه ی دیگری نیز می توان به مساله ی خواست های درونی نگاه كرد. فردی را درنظر آورید که در جزیره ای دورافتاده تک و تنها و غریب زندگی می کند. آیا برای چنین کسی که در برخورد اجتماعی با دیگران نیست، خواست درونی اهمیتی دارد؟ یعنی به عبارت بهتر خواست های درونی زمانی معنا پیدا می‌كند كه انسان در برخورد با دیگران باشد و هنگامی كه این خواست‌ها با منافع جمع متضاد می‌شود، پانهادن بر روی آن به شكل ارزش درمی آید.

انسان های شهریار و توانمند در چنین زمانی، همواره منافع جمع را به خواست های درونی خویش  ترجیح می‌دهند. چنین افرادی به گفته ی اشوزرتشت؛ خوشبختی خود را در خوشبختی دیگران می جویند و این افراد سزاوار سروری بر دیگران‌اند. چرا که از خودِ آن ها به ایشان دلسوزترند و همواره منافع جمع را بر خواست های خود جلوتر می دانند.

واژه ی خَشثرا در اوستا به معنی فرمانروایی ، وُهوخشثرا یعنی فرمانروایی نیکی و خشثراایشوایش به مفهوم نیروی آرزوشده و خشثراوئیریا یعنی نیروی فرمانروایی است.

گرچه هیتلر در زمان خود جزو توانمندترین افراد در زمینه ی فنون جنگ و نظامی گری به حساب می آمد اما باورداریم که از فروزه‌ی وهوخشثرا برخوردار نبود، چون منافع جمعی را بر منافع گروهی دیگر ترجیح می داد.

از سویی دیگر، بزرگی ایران قدیم و توانایی پادشاهان بلندمرتبه هخامنشی، همه تحت تاثیر این باور و برابرِ این دستور وخشور بزرگ ایران بوده است، چنانچه کورش بزرگ با آن همه توانایی و قدرت فوق العاده که دنیای آن روز را متزلزل ساخته بود چون بر بابِل چیره شد، همه ی دارایی‌های غارت شده قوم بنی اسراییل را به معبد بیت المقدس بازگردانید و یهودیان را از اسیری و پریشانی نجات داد، حتا فرمان داد معبد خراب ایشان را بازسازی كنند.

داریوش بزرگ پس از پیروزی بر كشورهای با تمدن آن روز، با هیچ یک از آیین‌های ملی و قانون‌های مذهبی وكشوری آنان مخالفتی ننمود و با همه زیردستان خود به هر دین و باوری که بودند، بدون هیچگونه تفاوتی به یكسانی رفتار می‌نمود. همین روش كشورداری و عدالت گستری او سبب شد که نام نیکش تا ابد بر گستره دنیا به نیکی باقی بماند و سزاوار است رفتارهای او بهترین سرمشق همه ی  حکمرانان دنیا باشد. کورش به اندازه ای با یهودیان شكست خورده به مدارا و عدل رفتار نمود که در تورات او را مسیح موعود خواندند و من عند الله دانستند .

«هنری بر» فرانسوی در مقدمه ی کتاب، تمدن ایران، Ancient Persia and Iranian civilization می نویسد : این پادشاه بزرگ برعکس پادشاهان قسی القلب و ظالم بابِل و آشور بسیار عادل و مهربان بود زیرا بنیانِ اخلاق و روح ایرانی، بر اساس آموزش‌های زرتشت بوده و به همین سبب بوده که شاهان هخامنشی خودرا، نشانه‌ای از صفت‌های «خشترا» برمی‌شمردند و همه ی نیرو و توانایی خود را از خداوند دانسته و آن را برای خوبی انسان‌ها و آسایش و خوشبختی جامعه‌ی انسانی صرف می کردند.

اما جان کلام دراین غزل از پیر میکده(حافظ) دیده می‌شود:

نه هرکه چهره برافروخت، دلبری داند 

نه هرکه آینه سازد، سکندری داند

نه هرکه ظرف کله کج نهاد وتند نشست

کلاهداری وآیین سروری داند

توبندگی چو گدایان به‌شرط نرد مکن

که دوست خود روش بنده پروری داند

غلام همت آن رند عافیت سوزم

که در گداصفتی کیمیا گری داند

وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی

وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

هزار نکته باریک‌تر ز مو اینجاست

نه هر که سر بتراشد قلندری داند

مدار نقطه بینش، ز خال توست مرا

که قدرگوهرِ یکدانه، جوهری داند

به‌قد و چهره هرآن کس که شاه خوبان شد

جهان بگیرد اگر دادگستری داند

گرچه نگفته ها در مورد فروزه ی شهریاری و ارتباط آن با رستگاری بشر بسیار است، اما باید دانست که به گفته سعدی «هزار گفته چون نیم کردار نیست» و چه زیباست که انسان به راستی نه در مقام سخن، بلکه در كردار، سعی در پرورش این نیرو در خود نماید. توانایی گذشت و مهربانی، توانایی چیرگی بر اراده و رفتار یا ایجاد هماهنگی بین خواست و خرد (خویشتن داری)، توانایی پیروی از نظام راستی، توانایی دفاع از حق و مبارزه با دروغ، توانایی آزاده بودن و آزاد اندیشیدن و شهامت و جسارت در بیان باورها و در سخنی کوتاه، همه ی توانایی های اخلاقی و مینوی.

کسی که به فروزه ی خشترا آراسته باشد، با آگاهی به این حقیقت که توانایی اش پرتوی از توانایی سازنده ی اهورامزداست، آن را جز در راه خوشبختی انسان‌ها و آبادانی جهان و پیشبرد زندگی در جهان هستی به کار نمی گیرد. چنین است راه و آیینِ بزرگان و نیاکان فرهیخته ی ما و امید که ما نیز ادامه دهنده ی راه آنان باشیم.

 

 

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

2 پاسخ

  1. نوشته مفید و خوبیست.در راه تشخیص شهریار بودن همیشه خواست جمع نیک نیست و ممگن است دیو باشد. پس پیش از الویت دادن به جمع بهتر است به این مورد دقت شود.

  2. نوشته مفید و خوبیست.در راه تشخیص شهریار بودن همیشه خواست جمع نیک نیست و ممگن است دیو باشد. پس پیش از الویت دادن به جمع بهتر است به این مورد دقت شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-03