لوگو امرداد

ایزدان یونانی در استوره‌های کهن

greekیونانیان باستان همچون مردمان هم‌روزگار خود، به بودش خدایان نیرومند و جاودانه باور داشتند. با این ناهم‌سانی که خدایان یونانی وارون خدایان مصر و میان‌رودان (:بین‌انهرین) موجوداتی هراس‌انگیز و افسانه‌ای نبودند بلکه همه به ریخت آدمی و با ویژگی‌های انسانی تصور می‌شدند.

نخستین خدایان در استوره‌های یونان باستان، گایا (زمین) و اُرانوس (آسمان) نام داشتند که به شکل رازآمیزی از آشفتگی درون کاینات به وجود آمده بودند. آن‌ها ازدواج کردند و خدایان بزرگ تیتانی را به دنیا آوردند. خدایان بزرگ تیتان، سال‌ها بر سر فرمانروایی جهان جنگیدند تا اینکه یکی از آنان به نام کرونوس توانست بر دیگران چیره شود و فرمانروایی مطلق جهان شود. ولی کرونوس که در خواب دیده بود یکی از پسرانش بر او شوریده و تخت فرمانروایی را از او خواهد گرفت، هر کودکی را که از همسرش رئا زاییده می‌شد، بی‌رحمانه می‌کشت و کالبدش (:جسدش) را می‌خورد. ملکه رئا که از مرگ کودکانش بسیار اندوهگین بود، هنگامی که ششمین فرزند خود زئوس را به دنیا آورد، او را بر بالای کوه اُلمپ، بلندترین کوه یونان برد و پنهان کرد. سپس پارچه‌ای را دور سنگی بست و آن را به کرونوس داد تا بخورد و از این رو زئوس و دیگر خدایانی که در امپ پنهان شده بودند از مرگ نجات یافتند.

سال‌ها پس از این هنگامی که زئوس جوانی تنومند شد و توانست سلاح آذرخش را از آسمان به چنگ آورد، به جنگ خدایان تیتانی (پدر و عموهایش) رفت و با چیرگی بر آن‌ها به جایگاه فرمانروایی جهان رسید. ولی زئوس که نمی‌خواست چون پدرش فرمانروایی مستبد باشد، فرمانروایی دریاها و جهان زیرین (پس از مرگ) را به دو برادرش «پوزئیدون» و «هادِس» بخشید.

چندی پس از آن زئوس عاشق خواهرش «هرا» شد و با او ازدواج کرد ولی از انجا که خدایان یونانی نمی‌توانستند در برابر عشوه‌گری زنان دوام آورند، زئوس نیز پنهانی و دور از چشم همسرش هرا، با زنان زیبا ازدواج کرد و فرزندانی که از آن‌ها به دنیا آمد به قصر خود در کوه المپ برد.

هنگامی که شمار خدایان المپ به دوازده تن رسید، زئوس انسان‌ها را آفرید و به فرزندانش فرمان داد تا به آن‌ها شیوه‌ی شکار و زندگی بیاموزند. ولی انسان‌های نخستین که در غارها زندگی می‌کردند هرشب از سرما می‌لرزیدند چرا که آـش تنها نزد خدایان بود. در این میان یکی از خدایان نیکوکار به نام «پرومته» که پسر عموی زئوس نیز بود، پنهانی وارد کاخ المپ شد و آتش را از آذرخش زئوس دزدید و به انسان‌ها هدیه کرد. زئوس که از این کار پرومته سخت برانگیخته شده بود، فرمان داد تا او را در کوه‌های قفقاز به زنجیر کشند. آن‌گاه او را محکوم به رنجی همیشگی کرد تا هرروز عقابی جگر او را تکه تکه کند و وبخورد. پرونته پس از تحمل رنج‌های فراوان، به دست هرکول نجات یافت و با پادرمیانی دیگر خدایان، سرانجام زئوس او را بخشید.

 

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1402-12-27