گروه عکس «امرداد» پستی را هفتهای یکبار با عنوان «بنویس و به اشتراک بگذار» برای خوانندگان به نمایش میگذارد که در آن احساس خود را دربارهی عکسی که منتشر شده بنویسند.از میان جملههای نوشته شده یک جمله برگزیده میشود که در پست بعدی اعلام میشود.
در «بنویس و به اشتراک بگذار»(12) که عکسی از گورستانی در کنار بنای تاریخی بود جملهی «اگر مدیریت و پست ها بر پایه شایسته سالاری بود با چنین پدیده های دهشتناکی روبرو نمی شدیم ، ، باید جایی برای شکایت وجود داشته باشد اما کو جایی برای رسیدگی و کو مدیر با کفایت ؟ یاران بی گمان منظور بدی نداشته اند اما نیاز به آگاهی دارند و باید قانونی سفت و سخت ساخت و به انجام رساند، هم میهن، بازدید کنندگان خارجی به ما خواهند خندید، و کتابها خواهند نوشت بهانه دستشان ندهیم …!» برگزیده شد.
احساس خود را دربارهی این فرتور(:عکس) در یک یا چند جمله کوتاه بنویسید. بهترین جمله برگزیده و به اشتراک گذاشته میشود.
1362
13 پاسخ
یادش بخیر
کوچهراهگذره،بایدازشبگذریتاخانهی
رویاهایترابسازی،وگرنهدریگومیشی
درراهماندهمیشی،زرتشتدلشبرات
میسوزه،مثلمناسیرخاطرهها،بویخوشکاهگلزیرنمنمباروننباش
همچوناوخانهوکوچهخاطرههایترا
بگذر،خطرکن،شایدنشهپیامبردیگری
بشی،امامیتونیپیاماورپیامبرتباشی
::.
چه حس خوبی است کوچه های بدون ماشین!
این کوچه هابوی زندگی بوی عشق و صفا و سادگی بوی کاهگل بعد از باران بوی شاد بودن مردم در عین دست تنگی میدادند
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم …
آخ!
و بداین اندیشه ام که دگر بار نام تو را با کدامین قاصدک در انزوای کوچه نجوا کنم
. ..یعنی می شود دوباره روزگارمان تو ی این کوچه ها ی باصفا ودوراز همه ی زشتیهای زمانه..با اون آدمهای مخلص ویک رنگش برقراربشه ودیگه ازهیچ چیزی که دلمون بلرزونه ودلمون رابشکنه خبری نباشه…فقط آرامش وعشق وصداقت ومهربانی..
آه چه قدربرای اون صله ی رحمها دلم تنگ.شده
خانه ها، کوچه ها و محله های قدیمی که روزگاری همگی از یکنواختیشان دلزده شدیم و دسته دسته به خانه های مردن پناه بردیم، از عمق کهنگی شان بوی شدید تازگیِ فراموش شده ای به مشام می رسد. بویی آنچنان تازه که چون نوبرانه ای می ماند که سالهاست نوبرش نکرده ایم؛ بوی یکرنگی، بوی محبت، بوی دوست داشتن، بوی سفره های دست جمعی، بوی حرمت، بوی انسانیت.
یاد باد آن روزگاران یاد باد
باران خورده،پاک با عطر خاک نم خورده ک در هوا پیچیده. درست مثل آن خاطره شیرین کودکی.
من در این کوچه باران زده دنبال خودم می گردم/او که سرشار تر از عطر اقاقی ها بود/او که گیسوی سیه ریخته د ردامن باد /در پی شاپرکی بود که او را می برد تا ته باغ خیال…
کوچه، بوی نم خاک، صدای قدم های عابر پیاده ایی که دیگه هیچوقت از این کوچه رد نشد ، صداها، از ته کوچه بوی زندگی میاد ، اما درش رو بستن